مأمور راهنمایی بود. سر پست داشت به کارهای روزمرهاش میرسید که تلفن زنگ خورد. گوشی را که برداشت، حاجآقای کاشفی مسؤول عقیدتی، پشت خط بود.
گفت:
- آقای غفوریان بیزحمت تا ستاد بیاین، باهاتون کار واجب داریم!
- نمیشه با تلفن بگین؟ اینجا خیلی کار هست که باید انجام بدم.
- نه! کار خصوصیه. باید حضوری باهات صحبت کنم. پسرت جبههاست؟
- آره! چطور؟
- بلند شو کارها رو بریز و بیا اینجا!
- باشه! مییام خدمتتون.
ادامه مطلب...
گفت:
- آقای غفوریان بیزحمت تا ستاد بیاین، باهاتون کار واجب داریم!
- نمیشه با تلفن بگین؟ اینجا خیلی کار هست که باید انجام بدم.
- نه! کار خصوصیه. باید حضوری باهات صحبت کنم. پسرت جبههاست؟
- آره! چطور؟
- بلند شو کارها رو بریز و بیا اینجا!
- باشه! مییام خدمتتون.
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی: