سال شصت و شش. صوفیهی بلغارستان. هواپیما به مقصد وارنا از روی باند بلند شد. لحظاتی بعد آرام گرفت. خلبان گفت:
«میتوانید کمربندها را باز کنید»
مسافر ایرانی به کناریاش گفت:«واقعاً شما اعتقاد دارین خدا نیست!»
بلغاری گفت:«اجازه بده وقتی هواپیما نشست بحث کنیم!»
هواپیما فرود آمد. بلغاری به ایرانی لبخند زد.
کلمات کلیدی: