سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ جنایتکارى را نزد او آوردند و گروهى فرومایگان با وى بودند ، فرمود : ] خوش مباد چهره‏هایى که جز به هنگام زشتى و شر دیده نشود . [نهج البلاغه]
کوی نیکنامی
 
وصیت

همه سرگرم نوشتنند. باید در جزیره‌ی بُوارین عملیات کنند. معلوم نیست که برگشتی باشد! نباید چیزی از قلم بیفتد! «آنچه از گناه، بین بنده و خداست، در صورت شهادت با اولین قطره‌ی خون خواهد ریخت. مثل برگ درخت که در خزان می‌ریزد.» این روایت را بارها شنیده است. [1]

«اما دینی که به گردنم مونده چی؟»

نباید حقوقی از کسی به گردن او بماند! قلم کُند است. جلو نمی‌رود. از خدا مدد می‌جوید. «أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ»[2] یادش می‌آید. قلم تکان می‌خورد. روی خط جولان می‌کند:«وقتی بچه بودیم، تیم فوتبال داشتیم. از بچه‌ها پول جمع کرده بودم که توپ بخرم. شش ریال اضافه آمد که نزد من ماند. به آنها بدهید و یا رضایتشان را بگیرید!». اسامی بچه‌ها را می‌نویسد. آن‌گاه نفس راحتی می‌کشد و سپاس خدا را به جا می‌آورد.

برگرفته از خاطره‌ی همسر شهید سید نورالدین موسوی




1- من لا یحضره الفقیه، جلد 3 ، صفحه‌ی 181 . رُوِیَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ بَشَّارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الشَّهِیدِ، کَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إِلَّا الدَّیْنَ، فَإِنَّ کَفَّارَتَهُ قَضَاؤُهُ.

2- خداونداعمال آنها را شمرده و خود آنان فراموش کرده‌اند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یارمحمد عرب عامری 86/8/13:: 8:29 عصر     |     () نظر