صدای انفجار مین گوجهای، با پای رحیم به آسمان رفت. لحظهای بعد، تمام رمقش را جمع کرد تا تیربار عراقیها را خاموش کند. گلولهی دشمن، خانهی دوست را ویران کرد. خون قلبش به فضا پاشید. آنقدر رقصید، تا دوست او را بالا کشید.
و جسمش، نشانهای شد در دیار غربت، برای گمکردگان راه وصال.[1]
کلمات کلیدی: