دامنش رو که تکون داد، یک مشت ستاره ریخت روی زمین. اونهایی که ریختن توی بیابون، شدن راهبلد کاروانهای دور و نزدیک. اونهایی هم که ریختن توی چشمای بابا، شدن آیینهی شبای بیاون. هرشب از توی قاب عکس بِهِم چشمک میزنن.چندتایی هم ریختن توی صورت مامان که نصفه شبا زیر نور ماه قایمباشک بازی میکنن.
وقتی رفتم سر مزار بابا، دیدم پدرم چند تا ستاره روی پنجرههای آهنی اون ریخت. حالا بابا به من یک ستاره داده که هر وقت یاد اون میافتم چکه چکه از روی لپهام سُر میخوره.
مردم یک عالمه ستاره بدرقهی بابا کردن. حالا بابا هم یک دنیا ستاره داره.
روح الله،روح اللهی خمینی، بابای همه مردم، باغبون مهربون شقایقا، آسمون پر ستارهی دلهای بی کهکشون بود و هست.
تقدیم به بهترین بابای همهی دنیا. هم دنیا، هم آخرت.
کلمات کلیدی: