سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش برای کسی که بدان عمل می کند، مایه رشد است . [امام علی علیه السلام]
کوی نیکنامی
 
چه درسی ؟
برایم تکراری شده بود. هر روز صبح باید این مسیر را می‌رفتم و شب بر ‏می‌گشتم. من بودم و قاطرم. مسیر هر روزه یک جاده‌ی مال‌رو در دامنه‌ی ‏کوه‌های شیلی بود. حقیقتش را بخواهید برای بررسی وضعیت عراقی‌های مستقر ‏در پشت کوه می‌رفتم.‏
چندتا سنگ کنار هم چیده بودم و از بین آنها رفت و آمد عراقی‌ها را کنترل ‏می‌کردم و با بی‌سیم گزارش می‌دادم. تعداد سنگرها، تعداد نفرات هر سنگر، ‏نوع سلاح‌هایی که دیده می‌شدند، سرکشی فرماندهان عراقی را که وقتی ‏می‌آمدند، ولوله راه می‌افتاد، مسیرهای رفت و آمدشان و خیلی چیزهای دیگر.‏
یک روز به خودم گفتم:« کی گفته که هر روز از همین مسیر برم؟ می‌تونم راه ‏میان‌بر رو برم! هم زودتر می‌رسم و هم کمتر خسته می‌شم.».‏
افسار قاطر در دستم بود و با توجه به شناختی که از منطقه پیدا کرده بودم، مسیر ‏دیگری را در پیش گرفتم. قاطر را بیشتر برای این با خودم می‌بردم که زحمت ‏حمل آب و نان و زیر انداز و بعضی چیزهای دیگر را از دوشم بر دارد. ‏هیچ‌وقت برای سواری از آن حیوان استفاده نمی‌کردم. نمی‌خواستم آمادگی ‏بدنی‌ام را از دست بدهم.‏
در مسیر جدید، به اطرافم توجهی نداشتم که چه علف‌های سبز و شادابی وجود ‏دارد. اما قاطر من خیلی زود به چرا مشغول شد. تلاشم در کشیدن قاطر بی‌نتیجه ‏ماند. او زودتر از من متوجّه‌ی علوفه‌ی تازه شده بود. یکی دو بار روی سرش ‏فریاد زدم و افسارش را به شدت کشیدم. یکی دو قدم ‌آمد و دوباره مشغول ‏چریدن ‌شد. بار سوم که افسارش را کشیدم، جوابم کرد و از جایش نجنبید. هر ‏چه عصبانیت به خرج دادم فایده نکرد. مستأصل شدم. در حالی‌که افسارش را ‏در دست داشتم، دو زانو روبه‌رویش نشستم. کمی به زبان خودم حرف زدم. مثل ‏مادر بچّه مرده دستم را به سینه ‌زدم و التماس ‌کردم، اما بی انصاف از جا نجنبید.‏
به خودم آمدم. می‌خواست به من بگوید:« فلانی! شما هم اگه به آلاف و علوف ‏دنیا بچسبین، به هدف نمی‌رسین.».‏



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یارمحمد عرب عامری 85/4/30:: 7:3 عصر     |     () نظر